زاده اول فروردین 1314 بود ، درهمان کودکی پدر را ازدست داده و یتیم شد . خیلی زود با عنوان شاگرد وارد جامعه و کسب وکار گردید ، پس از تجربه شاگردی چند شغل مانند کفاشی ، خیاطی ، زنجیربافی و آهنگری تقدیر او را به لاله زار ، مرکز موسیقی مردمی آن روزگار تهران هدایت کرد.
در آن زمانها در محلات و خانههای اعیان و اشراف به مناسبتهای ملی و مذهبی نمایشهایی توسط هنرمندان آماتور و حرفه ای ، بخصوص بانوان هنرمند در اندرونی خانهها اجرا میشد یکی از این بانوان که درمحل سکونت خانواده “مهدی مقدم “زندگی میکرد خانم ” پریچهر ” نوازنده تار بود که بدنبال کودک با استعدادی بود تا به همراه دختر کوچکش نمایشهای او را اجرا کنند. مهدی را به او معرفی کردند و چون از عهده این کار برآمد این داستان ادامه یافت تا در سال 1324 ( ده سالگی مهدی ) خانم پریچهر او را به “استاد اسماعیل مهرتاش ” مدیر تئاتر “جامعه باربد” معرفی میکند.
ترانههای جدید، آن وقتها بصورت تصنیف کاغذی بفروش میرسیدند و مهدی هم برای کسب درآمد به این کار روی آورد وبرای جلب مشتری وفروش بیشتر، خود آن تصنیفها را با صدای کودکانهاش می خواند واین شروع 65 سال فعالیت هنری درقالب اجرای نمایشنامه، نواختن درام (جاز) وخوانندگی بیش ازیکصد ترانه گردید که با استعدادی که او داشت شعر و آهنگ بسیاری از این ترانهها از خودش بود .
اولین و برترین استادش شادروان اسماعیل مهرتاش مدیر تِئاتر “جامعه باربد” لاله زار بود که به او هم فنون آوازخوانی و هم درس زندگی را همزمان میآموخت وبا مهربانی پدرانه تا پایان عمر پربرکتش دست حمایت خود را از این کودک یتیم ولی با استعداد برنداشت .
در این ایام همراه با آموختن آواز تحت نظر استاد اسماعیل مهرتاش و آموزش نواختن درام (جاز) نزد محمد مرشد ، درمدارس شبانه نیز به تحصیل پرداخت وتا گرفتن سیکل به درس خود ادامه داد.
در تئاتر “جامعه باربد ” ابتدا نقش های کودکانه را به او می سپردند ، مانند نقش کودکی مجنون در نمایشنامه لیلی و مجنون به کارگردانی مشترک رفیع حالتی و اسماعیل مهرتاش . با گذشت زمان و بزرگتر شدن مهدی پیش پرده خوانی های انتقادی اجتماعی که آن روزها طرفدار داشت به او سپرده میشد. درحین اجرای یکی از این پیش پردهها با نام “دزدان مملکت ” که نقدی تند از صاحبمنصبان حکومتی ، وزیر ، وکیل و آخوند داشت و چنین شروع میشد : ( من دزدم و از دیوار مردم بالا میرم / من نون خود ازخالقم این رنگی میگیرم…. ) یکی از تماشاچیان متعصب صندلی را به طرف او پرتاب و صورتش را زخمی میکند ، این ایام مقارن با ملی شدن نفت و التهابات جامعه بود . مهدی مقدم با هنرمندانی چون : حمید قنبری / رقیه چهره آزاد / مهری مهری نیا / اکبر مشکین و هوشنگ امیرفضلی در جامعه باربد همکاری داشت . درخاطراتش از این زمان از عبدالوهاب شهیدی به نیکی و با امتنان یاد میکرد.
در این دوران مهدی مقدم جوان شروع به خواندن ترانههای ضربی کرد که بعضی از آنها همچون “فلفل نمکی” مشهور شد و از رادیو نیز پخش میگردید . از مهرماه سال 1339 با عنوان “نوازنده جاز” به استخدام رادیو ایران درآمد و در ارکستر خوانندگانی چون “شهپر” نیز نوازندگی جاز میکرد. یکی از کارهای شاخص مهدی مقدم الگوبرداری از جازهای خارجی موجود در ایران و ساخت داخلی آنها بود که نه تنها برای خود بلکه برای فروش ، تولید و به بازار میداد.
رفته رفته ترانههای ضربی و عاطفی مهدی مقدم مقبولیت پیدا کرده و صفحات او با استقبال مردم فروش خوبی میکنند ، فلفل نمکی و فرزند از آن جملهاند که از رادیو هم پخش میشدند. او که طعم فقر و سختی را درکودکی چشیده بود با درآمد حاصل از فروش صفحاتش شغل دیگری برای خود مهیا میکند و آن راهاندازی عکاسخانه مقدم در حسامالسلطنه تهران بود که با استعداد ذاتی خود در آن کار نیز موفق میگردد.
با وقوع انقلاب و خانه نشینی اکثر هنرمندان ، او نیز تمام وقت و انرژی خود را به کار عکاسخانه معطوف میکند و تا اواسط سالهای دهههفتاد ترانه دیگری نمیخواند. دراین سالهاست که با وجود تمکن مالی و بی نیازی از درآمد کارهای هنری اش و تنها بدلیل عشق خود علی رغم محدودیتهای موجود : کمبود استودیوی ضبط صدا ، عدم دسترسی به دوستان نوازنده اش و موانع پخش موسیقی بدون مجوز ارشاد ، شروع به تهیه و ضبط چندین ترانه جدید ، بازخوانی تعدادی از ترانههای قدیمی خود و بازخوانی و کاور چند ترانه از هنرمندان دیگر میکند که درقالب دو آلبوم بنامهای “بیاد آشنا” و “خاطرات” به تعداد محدود دربین دوستان و آشنایان منتشر میکند .
ایشان سالهای پایانی عمر را به اداره هتل خود در رامسر میگذراند و درسال 1385 با خواندن ترانه “الوداع” ازکار هنری کناره میگیرد. به تصدیق دوستانش او فردی مصمم و با پشتکار بود و همین خصلت او دلیلی بود برای موفقیت هایش.
درچهارم اردیبهشت 1400 و پس از 86 سال کار و تلاش و باقی گذاشتن یادگارهای هنریاش رخت از جهان بربست. روحش شاد